
اگر تا به حال فکر کرده اید، “من تسلیم می شوم”، شما تنها نیستید. تجربه برخی بیماریها، رویدادهای غیرمنتظره، سختی های طولانی مدت، یا صرفاً احساس اینکه زندگی آنطور که فکر می کردید به نتیجه نرسیده است، دلایلی هستند که ممکن است فرد احساس کند زندگی را رها می کند.
در حالی که غیرعادی نیست که چنین احساسی در زمانهای خاص سخت داشته باشید، این موقعیتی است که شما و عزیزانتان باید بسیار جدی بگیرید.
تمایل به دست کشیدن از زندگی می تواند یک احساس زودگذر باشد، اما همچنین می تواند پیش درآمدی برای خودکشی باشد. به همین دلیل است که هنگام بروز این احساس مهم است که با یک خط تلفن، پزشک، مددکار اجتماعی، روحانی، معلم، دوست یا یکی از اعضای خانواده تماس بگیرید. با درمان و حمایت مناسب، اراده شما برای زندگی دوباره می تواند بازگردد.
درک افکار خودکشی
یک تصور اشتباه عمده در مورد افکار خودکشی این است که صرفاً مستلزم انجام اقدامات فعال برای پایان بخشی به زندگی است. این یک شکل از افکار خودکشی است که به عنوان افکار خودکشی فعال شناخته می شود، اما این تنها نوع نیست.
ایده خودکشی منفعل چیست؟
یک فرد همچنین میتواند افکار خودکشی منفعل را تجربه کند، به این معنی که میخواهد بمیرد یا احساس میکند که میخواهد زندگی را رها کند بدون اینکه برنامه مشخصی برای خودکشی داشته باشد.
افکار منفعل خودکشی را نباید ساده انگاشت، زیرا افرادی که تمایل به زندگی ندارند ممکن است فعالانه به خودکشی فکر کنند و به جای اینکه امیدوار باشند حادثه ای برای کشتن آنها اتفاق بیفتد یا دیگر هرگز بیدار نشوند، شروع به فکر کردن به خودکشی کرده و برنامه ای برای گرفتن جان خود ایجاد می کنند.
علائم افکار خودکشی شامل تعدادی رفتار است:
- اشتغال ذهنی با مرگ
- بخشش دارایی
- بحث در مورد خودکشی یا پشیمانی از تولد
- احساس ناامیدی
- خداحافظی
- تهیه اسلحه، قرص یا موارد دیگر برای پایان بخشی به زندگی
- افزایش مصرف مواد و سایر اشکال خودآزاری
- انزوا
- نوسانات خلقی و سایر تغییرات شخصیتی
- تغییرات در برنامه های روزمره
- رتق و فتق امور بدون دلیل ظاهری
افکار مرتبط
علاوه بر این که فکر می کنید “من تسلیم می شوم”، ممکن است افکار مشابهی را نیز تجربه کنید:
- من چیزی برای زندگی ندارم.
- “هدف زندگی چیست؟”
- من دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم.
- “کاش می توانستم ناپدید شوم.”
- “من به هیچ چیز اهمیت نمی دهم.”
عوامل خطر و علائم هشدار دهنده خودکشی
اختلالات مرتبط با افکار خودکشی
تعدادی از بیماریهای سلامت روان وجود دارد که ممکن است باعث شود کسی احساس کند زندگی را رها می کند. افکار خودکشی اغلب از اختلالات خلقی مانند:
- اختلالات اضطرابی : تحقیقات نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی بیشتر احتمال دارد افکار خودکشی، رفتارهای خودکشی، اقدام به خودکشی یا خودکشی کامل را تجربه کنند. این آمار در اختلالات اضطرابی مختلف، متفاوت است. به عنوان مثال، 23 درصد از افراد مبتلا به اختلال پانیک، افکار خودکشی را تجربه می کنند.
- اختلال دوقطبی : این وضعیت باعث تغییرات شدید در خلق می شود. این امر با کاهش امید به زندگی مرتبط است، تا حدی به این دلیل که خطر خودکشی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی 10 تا 30 برابر بیشتر از افراد عادی است.
- اختلال افسردگی اساسی : افسردگی یک عامل خطر اصلی برای خودکشی است. تحقیقات نشان می دهد که حدود 56 درصد از افراد مبتلا به افسردگی در مقطعی از زندگی خود افکار خودکشی را تجربه می کنند.
- اختلال افسردگی مداوم (همچنین دیس تایمیا نام دارد) : تحقیقات نشان میدهد که خطر خودکشی در طول زندگی در افراد مبتلا به دیس تایمیا حدود 14.3 درصد است که تا حدودی بیشتر از جمعیت عمومی است.
همچنین به:
- اختلالات شخصیت ، به ویژه اختلال شخصیت مرزی
- شرایط هورمونی، از جمله افسردگی پس از زایمان ، قبل از یائسگی، و اختلال نارسایی پیش از قاعدگی .
- اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
سایر عواملی که می توانند نقش داشته باشند
ممکن است بدون تشخیص این اختلالات یا بدون تجربه تغییر هورمونی، از زندگی دست بکشید. شرایط زندگی ممکن است باعث شود که فرد تمایل به زندگی را از دست بدهد. این شامل فردی است که به دلیل مرگ یکی از عزیزانش غم یا سوگ را تجربه می کند. بازماندگان ممکن است نخواهند در دنیایی زندگی کنند که دیگر شامل دوستان عزیز یا اعضای خانواده آنها نباشد.
تجربه جدایی یا طلاق مورد دیگری است که ممکن است ادامه زندگی آن قدر تاریک به نظر برسد. و بیکاری، به خصوص اگر هویت فرد به شدت در نقش پیچیده باشد ، می تواند باعث شود برخی از افراد اراده زندگی را از دست بدهند.
افسردگی وضعیتی
افرادی که به طور منفعلانه پس از تجربه تغییرات عمده زندگی خود به خودکشی فکر می کنند ممکن است افسردگی وضعیتی داشته باشند . افسردگی وضعیتی یک اختلال رسمی نیست، اما پزشکان ممکن است از این اصطلاح برای توصیف بیمارانی استفاده کنند که در سازگاری با رویدادهای چشمگیر زندگی مشکل دارند. آنها ممکن است این بیماران را به عنوان یک اختلال سازگاری با علائم افسردگی تشخیص دهند.
مشکلات مزمن، فرسودگی شغلی و تروما
گاهی اوقات افرادی که می خواهند زندگی را رها کنند، تغییر چشمگیری در زندگی خود را تحمل نکرده اند. در عوض، ممکن است از مواجهه با بیماری مزمن، فرسودگی شغلی و تروما خسته شده باشند.
مشکلات مزمن
فردی که یک بیماری مزمن دارد ممکن است دیگر نخواهد با زندگی در آن شرایط کنار بیاید. تحقیقات همچنین نشان میدهد که تشخیص یک بیماری شدید مانند سرطان، بیماری قلبی و بیماری عصبی دژنراتیو با افزایش خطر خودکشی مرتبط است.
برخی دیگر از رویدادهای زندگی که ممکن است باعث ایجاد افکار خودکشی شود عبارتند از:
- فردی که جدایی را تجربه می کند: ممکن است نه تنها از جدایی احساس افسردگی کنند، بلکه در رابطه با رشته روابط ناموفقی که قبلاً از هم پاشیده بودند احساس افسردگی کنند. داشتن یک رابطه پایدار با کسی ممکن است کاملا دور از دسترس به نظر برسد و باعث شود فرد نسبت به آینده احساس ناامیدی کند یا مانند یک شکست خورده باشد. تحقیقات نشان می دهد که این خطر اغلب زمانی بیشتر است که شامل از هم پاشیدگی یک رابطه بسیار متعهد باشد.
- قرار گرفتن در یک رابطه یا شغل به بن بست نیز ممکن است احساس کند که زندگی ارزش زیستن ندارد. یک فرد ممکن است نتواند وجودی را تصور کند که در آن زندگی خانگی یا زندگی کاری او واقعاً کامل است. گزارش دادن به شغلی که در آن به طور معمول نادیده گرفته می شود، ارزشش کم می شود، دستمزد کمتری می گیرد یا به چالش نمی کشد، می تواند افسرده کننده باشد.
- ماندن در یک ازدواج ناموفق: به خاطر فرزندان، دین یا هر نوع تعهد دیگری نیز می تواند باعث از بین رفتن زرق و برق زندگی شود.
فرسودگی شغلی
فرسودگی شغلی مشکل دیگری است که می تواند منجر به افکار خودکشی شود. تجربه فرسودگی شغلی اغلب با استرس محل کار مرتبط است، اما استرس اضافه شده در سایر زمینه های زندگی نیز می تواند نقش داشته باشد.
بسیاری از والدین ممکن است در طول روز کار کنند، سپس به خانه بیایند و سپس “شیفت دوم” را انجام دهند که شامل پخت و پز، نظافت و مراقبت از فرزندانشان می شود، در حالی که همسر آنها کمک چندانی نمی کند یا هیچ کمکی نمی کند.
داشتن زمان استراحت اندک، چه رسد به زمان برای خوداندیشی، می تواند زندگی را مانند یک سری وظایف بی پایان به نظر برساند.
افرادی که در مشاغل پرفشار مانند پزشکی کار می کنند نیز فرسودگی شغلی را تجربه می کنند.
ترومای حل نشده
ترومای حل نشده دوران کودکی نیز می تواند باعث شود که افراد بخواهند زندگی را رها کنند. افرادی که در دوران کودکی آزار و اذیت را تجربه کردهاند و اکنون از PTSD پیچیده (C-PTSD) رنج میبرند، ممکن است فلاشبکها، کابوسهای شبانه، مشکل در اعتماد کردن به دیگران و این فکر داشته باشند که دنیا مکان امنی نیست.
آنها همچنین ممکن است ایمان خود را به مذهب از دست بدهند، و در حالی که برای بهبودی از زخم های دوران کودکی تلاش می کنند، احساس تنهایی بیشتری کنند. افراد مبتلا به C-PTSD ممکن است برای تصور دنیایی که با سوء استفاده، آسیب و اختلال در دوران کودکی آنها تعریف نشده است، دچار مشکل شوند، و در نتیجه آنها را زیر سوال می برد که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا خیر.
البته، افرادی که در بزرگسالی تروما را تجربه کرده اند ممکن است علائم مشابهی داشته باشند، اما ترومای دوران کودکی منحصر به فرد است زیرا بر مغز در حال رشد تأثیر می گذارد.
درمان هایی که اگر احساس می کنید می خواهید زندگی را رها کنید
اگر احساس میکنید دیگر نمیخواهید زندگی کنید، با یک پزشک، بهویژه یک متخصص روانپزشک، قرار ملاقات بگذارید تا در مورد آنچه تجربه میکنید صحبت کنید.
آنها می توانند تشخیص، داروها، روان درمانی و سایر گزینه های درمانی را به شما ارائه دهند. آنها همچنین می توانند نکاتی را در مورد مدیریت احساسات یا شرایطی که شما را به سمت رها کردن زندگی سوق داده اند به شما ارائه دهند.
اکنون کمک بگیرید
اینکه چگونه متخصص سلامت روان شما با درمان شما پیش می رود به علائم و علت آنها بستگی دارد. تمایل به دست کشیدن از زندگی به دلیل فرسودگی شغلی، اختلال شخصیت مرزی یا افسردگی موقعیتی، همگی به برنامه های درمانی متفاوتی نیاز دارند. یک متخصص می تواند به شما کمک کند تا پروتکلی را پیدا کنید که بهترین کار را برای شما دارد.
درمان هایی که ممکن است پیشنهاد کنند عبارتند از:
- روان درمانی : گفتار درمانی می تواند به شما کمک کند مسائلی را که باعث می شود فکر کنید “من تسلیم می شوم” را برطرف کنید. انواع مختلف درمان بسته به نیازهای خاص و تشخیص شما می تواند مفید باشد، از جمله رفتار درمانی شناختی (CBT) ، رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) و درمان بین فردی (IPT) .
- داروها : پزشک شما همچنین ممکن است بسته به نیازهای خاص شما داروها را تجویز کند. داروهای ضد افسردگی، داروهای ضد اضطراب، داروهای ضد روان پریشی و سایر داروها نیز ممکن است در درمان شما نقش داشته باشند.
- درمان مصرف مواد : اگر الکل یا سایر مواد عاملی برای احساس اینکه میخواهید زندگی را رها کنید، ممکن است پزشک شما درمان اعتیاد را نیز پیشنهاد دهد. این ممکن است شامل سم زدایی ، درمان، دارو، گروه های حمایتی و استراتژی های خودیاری برای بهبودی طولانی مدت و پرهیز باشد.
اگر خطر فوری خودکشی وجود داشته باشد، ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی شما ممکن است بستری شدن در بیمارستان را تا زمانی که وضعیت شما تثبیت شود توصیه کند. مراقبت های بستری نظارت 24 ساعته و دسترسی به مراقبت های شبانه روزی را فراهم می کند.
منبع
‘I Give Up’: What to Do When You Feel Like Giving Up on Life