دعا برای اضطراب، شفا و مقابله با چالش های زندگی

دعا

ادای یک دعا چند ثانیه طول می کشد، اما می تواند به شدت بر روحیه، رفتار و توانایی شما برای غلبه بر چالش های زندگی از جمله اضطراب، استرس، مشکلات خواب و پیری تأثیر بگذارد.

خاخام نائومی لوی  نویسنده کتاب های پرفروش  برای شروع دوباره ، صحبت با خدا ، امید تو را پیدا خواهد کرد و  انیشتین و خاخام است . او رهبر معنوی نشووا در لس آنجلس، کالیفرنیا است.

اعضای یک جامعه مذهبی می توانند زمانی که ما به کمک نیاز داشته باشیم بیشتر از حمایت را ارائه دهند. آنها می توانند عزم ما را برای بهبودی تقویت کنند، دعاهایشان را به دعای ما پیوند دهند، ایمان را به ما بازگردانند، و ما را در مراقبت و محبت غرق کنند.

فواید دعا

وقتی نوجوان بودم، من و دوستم اغلب سعی می کردیم رژیم بگیریم. شعار ما این بود: “یک لحظه روی لب، یک عمر روی باسن است.” این بدان معنی بود که عملی که فقط یک لحظه طول می کشد می تواند برای همیشه با شما بماند. من دوست دارم این عبارت را در روند دعا به کار ببرم. ادای یک دعا فقط چند ثانیه طول می کشد، اما تأثیر آن بر زندگی، رفتار، قلب ها و ادراک ما می تواند دائمی باشد. یک لحظه روی لبان ما یک عمر بر روح ماست. یک دعای ساده می تواند ما را تغییر دهد. می تواند ما را در مسیر شفای خود و دنیایمان هدایت کند.

پس دعا کن دعا برای صلح، دعا برای شفا، دعا برای پیشرفت در علم، دعا برای قدرت ریشه کنی فقر و بیماری، دعا برای شجاعت برای غلبه بر بی عدالتی، دعا برای حل و فصل، دعا برای دیگران، دعا برای خود دعا کنید. با تمام قلب و روح خود به درگاه خدا دعا کنید، سپس قدرت خود را برای مقابله با چالش های پیش رو جمع کنید.

دعا یک فعالیت منفعلانه نیست. دعا ما را تغییر می دهد. ما را بیدار می کند. چشمان ما شروع به دیدن زیبایی می کنند که قبلاً هرگز متوجه آن نشده بودیم. قلب ما شروع به احساس شفقت می کند که هرگز نمی دانستیم داریم. اولویت های ما تغییر می کند همانطور که با خدا صحبت می کنیم، تشویق می شویم تا با پتانسیل درون خود زندگی کنیم. به زودی ما فراتر از خودمان را به دنیایی می بینیم که منتظر کمک ماست.

سایر فواید دعا

من معتقدم خدا گوش می دهد. و من معتقدم که خداوند به ما پاسخ می دهد. پاسخ خداوند به دعاهای ما ممکن است با پاسخی که ما در جستجوی آن بودیم بسیار متفاوت باشد. پاسخ خدا ممکن است به عنوان قدرتی برای مبارزه باشد. ممکن است این شجاعت باشد که با چیزی که از آن می ترسیدیم روبرو شویم. پاسخ خداوند ممکن است توانایی پذیرفتن چیزی باشد که ما آن را انکار کرده ایم. یا ممکن است در مواجهه با ناامیدی به عنوان امید جلوه کند.

خدا نه دور است و نه کر. ما تنها نیستیم. خدا در زندگی ما حضور دارد. وقتی از چانه زنی با خدا منصرف می شویم و روح خود را به سوی خدا باز می کنیم، ناگهان دعاهای ما شروع به کار می کند. ما می توانیم برای قدرت دعا کنیم و قدرت دریافت کنیم. دعا در نهایت یک تجربه است نه یک درخواست. این احساس مرتبط بودن است، بخشی از چیزی بزرگتر از خودمان بودن. تلاش برای حضور در پیشگاه خداوند است.

دعا کردن خواندن در اجتماع

دعا با اجتماع ما را تغییر می دهد. اغلب زمانی که زندگی آزاردهنده است، خودمان دعا می کنیم و تصور می کنیم که در درد خود تنها هستیم. وقتی برای دعا وارد اجتماع می شویم چشمانمان باز می شود. ما می بینیم که در درد خود تنها نیستیم – دیگران هم هستند که رنج می برند. و همچنین می‌دانیم که در دنیا تنها نیستیم، ده‌ها نفر برای ما دعا می‌کنند و دستان خود را برای کمک دراز می‌کنند.

ناگهان ماهیت دعای ما شروع به تغییر می کند. از غرق شدن در ترحم به خود دست می کشیم. ما دست از دعای تنهایی برای خودمان برداریم. خیلی زود شروع به اضافه کردن دیگران به دعاهایمان می کنیم. ما شروع به دعا برای دنیای خود می کنیم. ما شروع به دیدن مشکلات خود در یک نور جدید می کنیم. شاید همه چیز آنقدرها هم که به نظر می رسید بد نباشد.

داستان مارک

مارک مردی در جامعه من بود که پس از جراحی قلب افسرده شده بود. او شروع به کاهش وزن کرد و پزشکانش نگران بودند که او از زندگی دست کشیده است.

هنگامی که به برخی از حضار در کلیسا در مورد وضعیت مارک اطلاع دادم، آنها وارد عمل شدند. شروع کردند به خوردن غذا، عیادت او در خانه، انجام دعا و نیایش. با وجود اینکه او کمی اعتراض کرد، یک زن او را به کنیسه می برد و در آنجا زیر بارانی از نیایش، دعا و سرود قرار میگرفت. تغییر شکل مارک قابل توجه بود. ناگهان او شروع به رشد کرد، وعده های غذایی خود را می خورد و دوباره می خندید.

گاهی اوقات دعای یک جامعه به معنای واقعی کلمه می تواند یک زندگی را نجات دهد.

بزرگ شدن

فقط بچه ها مشتاق بزرگ شدن هستند. بقیه ما آرزو می کنیم که بتوانیم زمان را متوقف کنیم. اما ما هیچ قدرتی بر روند پیری که پیش روی ما و بر ما آشکار می شود نداریم. ما می‌توانیم هزینه زیادی برای کاشت مو و جراحی پلاستیک کنیم، اما این روش‌ها نمی‌توانند حتی یک روز ما را جوان‌تر کنند. با این حال، آنچه ما داریم این است که انتخاب کنیم چگونه به پیری خود واکنش نشان دهیم. می‌توانیم از آن بترسیم یا می‌توانیم تمام هدایایی را که سال‌های ما ارائه می‌دهند در آغوش بگیریم.

افزایش سن مطمئناً می تواند مانند یک نفرین باشد، به خصوص در جامعه ای که جوانان را بت می کند. پیری ناگزیر با خود مجموعه ای از ضررها را به همراه دارد: از دست دادن شغل و هویت. از دست دادن کنترل، قدرت بدنی و سلامت؛ از دست دادن دوستان؛ از دست دادن توهم شکست ناپذیری

اما سالمندی مجموعه وسیعی از برکات را نیز به ما هدیه می‌کند: آزادی زندگی بدون کار، شادی نوه‌ها و نتیجه ها، هویت به عنوان بزرگ‌تر یک خانواده، دیدگاهی در مورد زندگی که تنها در طول سال‌ها به دست می‌آید، آگاهی از ضعف انسان، پیوند با گذشته ای که بزرگان می توانند ارائه دهند، خردی که با افزایش سن به وجود می آید.

می‌توانیم برخلاف میل خود پیرتر شویم و ترسیده، ناامید و عصبانی شویم، یا می‌توانیم پیرتر شویم و از تمام مزایای سن بهره‌مند شویم. بزرگ شدن به این معنی است که ما فعالانه انتخاب می کنیم که به توسعه، زندگی، یادگیری، دادن، آموزش، و کمک و برکت دادن به این جهان ادامه دهیم.

دعایی برای پیری با عزت

من نمیخوام پیر بشم خدایا من هیچ بخشی از آن را نمی خواهم. اما چون قدرتی برای توقف ساعت ندارم، دعای من این است: به من اجازه بده که پیر شوم.

خدایا راه را به من نشان بده با من باش. به بدنم سلامتی و به ذهنم شفافیت عطا کن. به من قدرت بده به من کمک کن تا بر غرور خود غلبه کنم. مرا بیاموز که با خود ترحمی مبارزه کنم. به من اجازه نده که در مسیر خودم قرار بگیرم. مرا سپر از انزوا و از تنهایی.

باشد که محبت خانواده و دوستانم مزد تمام مجاهدت های دوران جوانی ام باشد.

بگذار همه نعمت های سن از من سرچشمه بگیرد. بگذار حکمت از دهانم جاری شود، بگذار شفقت از قلبم جاری شود، بگذار اعمال مهربانانه از آغوشم جاری شود، بگذار ایمان از روح من جاری شود، بگذار شادی از چشمانم بدرخشد. آمین

ما هیچ وقت برای تبریک تولد خیلی پیر نیستیم

دو ماه پیش، وقتی بچه‌هایم را به کتابخانه بردم، زنی با موهای خاکستری رنگ پریده و قوز کرده و چروکیده را تماشا کردم که سال‌ها صبورانه به یک زن سی و چند ساله آموزش می‌داد.

هفته بعد که با فرزندانم برگشتم، دوباره آنجا بودند. پیرزن به هر کلمه اشاره کرد و تشویق کرد که زن جوان به آرامی هجاها را بعد از هجا به صدا در می آورد و با صدایی ترسو و خجالتی زمزمه می کرد.

هفته به هفته آنها را می بینم که آنجا پشت یک میز پایین در بخش کودکان نشسته اند و در میان عروسک ها و پوسترها مشغول خواندن کتاب های مصور هستند.

هفته پیش که به کتابخانه آمدم، آن دو زن آنجا مشغول کار بودند. اما این بار زن جوان پسر کوچکش را روی بغل گرفت. با صدای آرام و مطمئنی از شب بخیر ماه برای او خواند. او با توجه شدید گوش می داد. پیرزن با خوشحالی نگاه کرد. شرم مادری به غرور تبدیل شده بود.

هر روز به ما این فرصت داده می شود که خودمان را بازسازی کنیم و این جهان را دوباره بسازیم. مهم نیست در چه سنی هستیم، پتانسیل رشد، یادگیری و تغییر را داریم. مهم نیست در چه سنی هستیم، ما پتانسیل ارائه و آموزش و روشنگری را داریم.

هرگز از آرزوهای تولد دست نکشید.

دعای تولد برای رشد قدرت

خدایا امروز یک سال بزرگتر شدم و آرزوی تولدم این است: بگذار رشد کنم.

من می خواهم رشد کنم، خدا، نه تنها در سال، بلکه در قدرت، در خرد، در عشق. من می خواهم شکیبایی به دست بیاورم، می خواهم شفقت و درک به دست بیاورم. امسال، لطفاً به من کمک کنید تا پتانسیلی را که در درون من قرار داده اید، درک کنم.

خدایا از تو سپاسگزارم که به من زندگی گرانبهایی دادی. آمین

قدرت از طریق ایمان: تحقق رویاهایمان صرف نظر از سن ما

ما این قدرت را داریم که آرزوهایمان را دوباره بدست آوریم و آنها را محقق کنیم. هیچ وقت برای انجام این کار دیر نیست. گلدی شور بود که این درس را به من آموخت.

داستان گلدی

پنج سال پیش، گلدی بعد از خدمات به من مراجعه کرد. او گفت: «رابى، من امسال هشتاد و چهار ساله خواهم شد و مى خواهم مراسم جشن تکلیف داشته باشم.» گفتم: «البته گلدی. اما قرار نیست آسان باشد. باید هر هفته به مدت یک سال با من درس بخوانی.» او گفت: «این چیزی است که من همیشه برای خودم می‌خواستم. و علاوه بر این، چه کاری بهتر است انجام دهم؟»

سه شنبه بعد، گلدی با یک کیسه خرید بزرگ پر از کاغذ، میوه و سبزیجات، یک دستمال، یک ژاکت، یک روسری، یک کتاب مقدس، دو عینک، یک ژاکت دیگر در صورتی که هوا سرد شود، در اتاق مطالعه من حاضر شد. ضبط صوت – نه یکی از آن مدل‌های کوچک دستی، بلکه بزرگ، قدیمی و سنگین به اندازه یک جعبه کفش بزرگ. پرسیدم گلدی، چطور با این کیف سنگین به اینجا رسیدی؟ او پاسخ داد: با پاهای من. من قدم زدم.”

سپس او نشست و همه چیز را از دوران کودکی خود در اروپا برای من تعریف کرد. چگونه می خواست تورات را نزد برادرانش بیاموزد اما اجازه ندادند. خاخام به او گفت: «این برای دختران نیست. بنابراین، هنگام مطالعه برادرانش، کنار در می ایستاد و استراق سمع می کرد. در نتیجه، او تکه‌هایی از عبری و دعاها را برداشت. یکی از برادرانش محقق تورات شد، اما وقتی سعی کرد او را وادار کند که به او بیاموزد، او نیز با همین عبارت امتناع کرد: «این برای دختران نیست».

شروع یادگیری

هفته ها گلدی صادقانه با کیف خرید سنگینش جلوی در خانه من ظاهر شد. کار ساده ای نبود. برای تسلط بر خواندن عبری و همچنین تمام برکات و ملودی حفتوره راه زیادی وجود داشت. ناگفته نماند که گلدی در شنیدن مشکل داشت. اما او به زحمت کشیدن ادامه داد.

یک بار بیرون هوا سرد و بارانی بود، به او زنگ زدم و گفتم: “شاید باید این هفته را رها کنیم.” اما چیز بعدی که فهمیدم او در خانه من بود. او گفت: «هشتاد و چهار سال صبر کردم تا تورات را از داخل در بشنوم و اکنون کلاسی را از دست نمی‌دهم». سپس گلدی افزود: «می‌خواهم بدانی که نوارت را با خودم به رختخواب می‌برم. این به من کمک می کند که در هنگام سوء هاضمه به خواب بروم.» به گلدی گفتم چقدر خوب پیشرفت می کند و او پاسخ داد: «می دانم. من استعداد دارم، اینطور نیست؟»

گلدی بیش از استعداد داشت، او یک موهبت واقعی داشت. او یکی از بهترین شاگردان من بود. انگار قبلاً مطالب را می دانسته بود، انگار یک بار آن را یاد گرفته بود و اکنون تنها چیزی که نیاز داشت این بود که حافظه اش را تازه کند.

روز جشن تکلیف

هنگامی که روز جشن تکلیف فرا رسید، سه فرزند و چهار نوه او به این مناسبت پرواز کردند. گلدی داشت می درخشید. در وقت مقرر به آرامی خود را به منبر رساند. او که در یک شال دعا پیچیده بود، متن فرسوده‌ای را که یک سال از آن مطالعه کرده بود، باز کرد، با لبخند شیطنت‌آمیز کسی که می‌خواهد رازی را در میان بگذارد، به جماعت نگاه کرد و شروع به خواندن کرد.

آواز خواندن او شبیه موسیقی دنیای دیگری بود. گویی همه زنان هم نسل او که هرگز اجازه خواندن دعای ما را نداشتند در یک صدا جمع شده بودند. صدایی که به نظر می رسید می گفت: “من اینجا هستم.”

دعایی برای قدرت تحقق رویاهایمان

تو به من عطایای زیادی عطا کردی، خدایا، اما می دانم که این وظیفه من است که آنها را محقق کنم. باشد که هرگز پتانسیل هایم را دست کم نگیرم، باشد که هرگز امیدم را از دست ندهم. باشد که قدرت تلاش برای بهتر شدن، شجاعت متفاوت بودن، انرژی برای دادن تمام آنچه را که دارم را پیدا کنم. آمین

دعا می تواند زندگی ما را متحول کند

صبح که از خواب بیدار می شویم، به یاد می آوریم که بدن خود را برای روز پیش رو آماده کنیم. می شوییم، لباس می پوشیم، می خوریم. آیا تا به حال به این فکر می کنید که بدون مسواک زدن از خانه خارج شوید؟ و با این حال ما به ندرت وقت می گذاریم تا روح خود را برای روزی که در پیش داریم آماده کنیم.

نیازی نیست خیلی طول بکشد. فقط یک یا دو دقیقه هر روز صبح. اما یک دعای صبحگاهی ساده می تواند به معنای واقعی کلمه طرز تفکر، احساس، رفتار و کار ما را تغییر دهد. یک دعای صبح به ما کمک می‌کند تا به ما یادآوری کند که چقدر خوشبخت هستیم – حتی در آن روزهایی که با زنگ هشدار می‌خوابی، وقتی قهوه روی پات می‌ریزد، وقتی نان تست می‌سوزد، وقتی بچه‌ها ناله می‌کنند، وقتی به نظر می‌رسد هیچ چیز درست پیش نمی‌رود. حتی دعای مختصر می تواند به ما شهامت مقابله با یک روز سخت را بدهد، و می تواند به ما بینشی بدهد که یک روز معجزه آسا را ​​تشخیص دهیم.

قبل از اینکه از در خارج شوید، یک لحظه وقت بگذارید. یک نفس عمیق بکشید، یک نفس عمیق بیرون بیاورید و با خدا صحبت کنید. امیدهای خود را برای روز جدید و همچنین نگرانی های خود را به خدا بگویید. و فراموش نکنید که به چیزی برای شکرگزاری بابت این روز توجه کنید.

یک دعای صبح

چیزهای زیادی وجود دارد که من بدیهی می دانم. ممکن است امروز آنها را نادیده نگیرم.

فقط برای امروز، خدایا به من کمک کن تا به یاد بیاورم که زندگی من یک هدیه است، که سلامتی من یک نعمت است، که این روز جدید پر از پتانسیل فوق العاده است، که من این ظرفیت را دارم که چیزی کاملا جدید، منحصر به فرد و خوب را وارد کنم. این دنیا.

فقط برای امروز، خدایا به من کمک کن تا یادم باشد برای کسانی که مرا دوست دارند مهربان و صبور باشم و با کسانی که با من کار می کنند. به من بیاموز که تمام زیبایی‌هایی را که اغلب نادیده می‌گیرم ببینم و به آرزوی خاموش روح خودم گوش دهم.

فقط برای امروز، خدایا کمکم کن تا به یاد تو باشم.

بگذار این روز خوبی باشد خدایا پر از شادی و عشق. آمین

دعایی برای بدن

خدایا شکرت برای جسمی که به من بخشیدی. بیشتر اوقات سلامتی ام را بدیهی می دانم. فراموش می کنم که چقدر خوشبختم که بدون درد و ناتوانی زندگی می کنم، چقدر خوشبختم که می توانم ببینم، بشنوم، راه بروم و بخورم. فراموش می کنم که این بدن من با تمام عیوبش هدیه ای از طرف توست.

وقتی از ظاهر خود انتقاد می کنم، خدایا به من یادآوری کن که من به صورت مقدس تو آفریده شده ام. اگر به ظاهر شخص دیگری حسادت می‌کنم، به من بیاموز که شکل منحصر به فرد خود را ارزشمند نگه دارم.

خدایا کمکم کن مراقب بدنم باشم. به من بیاموز که از هر کاری که به من آسیب می زند پرهیز کنم. اگر طعمه یک عادت خود ویرانگر شدم، برای غلبه بر هوس هایم قدرتم را پر کنید.

مرا هدایت کن تا از بدنم عاقلانه استفاده کنم، خدایا. خدایا همه اعضایم را به انجام اعمال محبت آمیز و مهربانی هدایت کن.

خدایا از تو سپاسگزارم که مرا آنگونه که هستم خلق کردی. آمین

دعا شب می تواند اضطراب را آرام کند و خواب را بهبود بخشد

همه ما می دانیم که چگونه بدن خود را برای خواب آماده کنیم. لباس‌هایمان را در می‌آوریم، لباس خواب می‌پوشیم، دندان‌هایمان را مسواک می‌زنیم. اما روح ما چطور؟ با ترس هایمان چه کنیم؟ آرزوهای ما؟ درد ما؟ الهام بخش ما؟

یک دعا در شب می تواند به ما کمک کند به جای مبارزه با آن خواب را در آغوش بگیریم. می تواند به ما کمک کند به جای ترس از تاریکی از آن درس بگیریم. یا می تواند آرامش را به ذهن و قلب ما بیاورد. می تواند اضطراب ما را به هیبت، تنش ما را به اعتماد، بی قراری ما را به آرامش تبدیل کند.

وقتی در رختخواب دراز می کشید، یک دقیقه به خدا بگویید که چه چیزی را باید بگویید. باشد که خواب شیرین تمام شب شما را احاطه کند.

دعا شب برای اضطراب

با تاریکی نور تو می آید. زمین و آسمان یکی می‌شوند، آسمان‌ها اکنون نزدیک‌تر به نظر می‌رسند، بارهای روز به نحوی دورتر. حضور شما تقریبا محسوس است

مراقب من باش، خدا، جسم و روح. تا آخر شب کنارم بمون مرا از آسیب محافظت کن ترس هایم را دور کن رویاهای شیرین برایم بفرست، قلبم را از آرامش خود پر کن، خیالم را راحت کن. و در اولین نور، لطفاً مرا به زندگی جدید بازگردانید. آمین

دعا و ایمان می تواند به ما کمک کند از قدرت شفابخش خدا استقبال کنیم

طبیعی است که وقتی مریض می شویم ترسیده باشیم. ما احساس آسیب پذیری می کنیم. ما نگران هستیم؛ ما می خواهیم بدانیم که همه چیز درست خواهد شد. گاهی اوقات حتی وقتی عزیزان در کنارمان هستند احساس تنهایی می کنیم. این بیماری در درون ما نهفته است و هیچ کس دیگری نمی داند دقیقا چه احساسی داریم.

دعا این قدرت را دارد که ترس ما را به ایمان تبدیل کند. به ما یادآوری می کند که ما هرگز تنها نیستیم. هر چه هستیم، جسم و جان، در دست خداوندی است که وجود او جهان هستی را پر کرده و به اندازه نفس ما به ما نزدیک است. مهم نیست که این دنیای غیرقابل پیش بینی چه چیزی را به سمت ما می فرستد، با خدا در کنار ما می توانیم قدرت مقابله با ترس هایمان را پیدا کنیم. پس دعا کنید و از قدرت شفابخش خداوند استقبال کنید.

نعمتی برای شفا (برای شفای جسمی و روحی که با دست گذاشتن می توان گفت)

خداوند جسم و روح شما را شفا دهد.

باشد که درد شما تمام شود،

باشد که قدرت شما افزایش یابد

که ترس های شما رها شود،

باشد که برکت، عشق و شادی شما را احاطه کند.

آمین

دعای شکر برای شفا

فکر می کردم فراموشم کرده ای، احساس می کردم تنها و رها شده ام. من تو را دعا کردم، اما تو هرگز اجابت نکردی. سرچ کردم ولی پیدات نکردم و سپس، بدون هشدار، عشق خود را بر من گسترش دادی و به من آموختی که نترس. آرامم کردی، شفام دادی، برکت دادی، آسایشت را بر همه جانداران گستراندی.

خدایا شکرت که به من زندگی دادی و جانم را نجات دادی. آمین

یائسگی: سفری مقدس

ما با ریتم های قابل پیش بینی خدا آرامش می گیریم. صدای نفس های درون و بیرون ما، تپش قلب هایمان. امواج به ساحل برخورد می کنند و عقب می نشینند، می کوبند و عقب می نشینند. روز به روز خورشید طلوع و غروب می کند، ماه افزایش می یابد و از بین می رود. اما چرخه ماهیانه یک زن به ناچار به پایان می رسد.

از زمانی که ما دختران جوانی که به سینه امید داریم، صاحب این ریتم بوده ایم. نعمتی تلخ و شیرین است. در نوجوانی از گرفتگی عضلات، نفخ و خون می ترسیم. وقتی از نظر جنسی فعال می شویم، متنفریم که چگونه چرخه ما با خودبخودی تداخل می کند و ما را مجبور می کند نگران پیشگیری از بارداری باشیم.

اما همانطور که بالغ می شویم، متوجه می شویم که چرخه قاعدگی ما یک هدیه مقدس است، نمادی از باروری، از زمین حاصلخیز درون ما. و به زودی باردار می شویم و رشد می کنیم و رشد می کنیم و زندگی جدیدی به وجود می آوریم.

آوردن فرزندانمان به این دنیا نعمتی غیرقابل تصور است. و حتی بعد از اینکه بچه دار نمی شویم، چرخه قاعدگی ما به عنوان یادآوری ماهانه برای ما باقی می ماند که در سال های باروری تازه هستیم و هنوز رودخانه ای از زندگی در رحم ما جاری است. وقتی آن رودخانه خشک می شود، ما غمگین می شویم. دلمان برای نعمت حیات بخش بودن تنگ شده است.

دعای یائسگی

خدایا کمکم کن تا چرخه زندگی را در آغوش بگیرم.

وقتی احساسات من در نوسان است، من را ثابت نگه دارید. زمانیکه دمای بدنم بالا رفت، زیر سرپناه خنک و آرامش بخشت، به من سایه بده. وقتی روحم سقوط کرد، خدایا مرا بلند کن. به من یادآوری کن که برکت دارم، زیبا هستم، خواستنی هستم، کامل هستم. وقتی حسادت می کنم به زنان جوان تر، خدایا به من بیاموز که چگونه از شادی دیگران شاد باشم. چشمانم را به روی هدایای فراوانی که هر روز مرا احاطه کرده اند باز کن.

خدایا تو را شکر می کنم که مرا زن کردی، به خاطر زیبایی جوانی، برای شادی ازدواج، برای معجزه زایمان، برای نعمت مادری، برای زیبایی که با افزایش سن به وجود می آید، برای خرد سالهایم .

من با ریتم های قابل پیش بینی تو آرامش دارم، خدایا. آمین

جشن بازنشستگی

بازنشستگی نقطه عطفی است که باید آن را تقدیم کنیم. یک همکار ارزشمند پس از سالها فداکاری، رهبری و خلاقیت به سن بازنشستگی رسیده است. یک انسان گرانقدر اثری پاک نشدنی در محل کار و جامعه ما بر جای گذاشته است. خیلی اوقات، ما به افراد اجازه می دهیم بی سر و صدا بازنشسته شوند، بدون اینکه افتخاری را که به آنها تعلق می گیرد به آنها بدهیم.

یک نعمت بازنشستگی

از بصیرت، راهنمایی، همراهی، صداقت و تمام فداکاری هایی که کردید سپاسگزارم.

خداوند به راهی که می روید برکت دهد.

خداوند به زحمات آینده شما موفق و سربلند عنایت فرماید.

باشد که آزادی تازه یافت شده شما باعث لذت و رضایت عمیق شما شود.

خداوند جسمتان را سلامت و روحتان را شاد.

باشد که کار شما در اینجا در غیاب شما همچنان شکوفا شود.

انشالله سالیان سال محبت و حکمت خود را بر ما گسترش دهید.

خداوند مراقب شما باشد و شما را از آسیب حفظ کند.

انشالله همه دعاهاتون مستجاب بشه آمین

جشن بازنشستگی: تبدیل ترس به تحقق

هر زمان که با شخص جدیدی ملاقات می کنیم، اولین سوالی که از ما می پرسند این است که “چه کار می کنی؟” وقتی سالهای کارمان به پایان رسیده است، چه پاسخی باید داشته باشیم؟

بسیاری از ما تصور می کنیم که کار ما چیزی است که برای ما احترام می گذارد. چرا باید بعد از از دست دادن موقعیت خود، کسی به فکر ما باشد؟

وقتی کار را متوقف می کنیم، ترس دیگری ظاهر می شود. ما ناگهان متوجه می شویم که خودمان را خیلی خوب نمی شناسیم. در کودکی ما علایق و اشتیاق داشتیم. اما اکنون مطمئن نیستیم که چه چیزی ما را خوشحال می کند. برخی از ما سال‌هاست که دور از کار وقت نگذرانده‌ایم. حتی در تعطیلات ما همیشه در ذهن خود کار می کردیم. ما دیگر مطمئن نیستیم که می دانیم چگونه از چیزی لذت ببریم.

شکی نیست که بازنشستگی یک انتقال است که ترس های زیادی را القا می کند. اما بازنشستگی همچنین می تواند به شادی بی حد و حصر منجر شود به آزادی غیرمنتظره، به نیروی تازه، و به احساس عمیق تر و واقعی تر از خود ارزشمندی.

دعای دوران بازنشستگی: در آغوش گرفتن آزادی تازه یافت شده

من از خدا میترسم من بدون عنوان کی هستم؟ بدون برنامه؟ بدون شغل من

خدایا به من یاد بده به من نشان بده که من کی هستم. به من یادآوری کن که من شغل من نیستم و هرگز چنین نبودم.

چشمانم را به روی زیبایی که مرا احاطه کرده است باز کن. قلبم را به روی عشق باز کن آغوشم را به روی اعضای خانواده و دوستانم باز کنم که همیشه آنقدر مشغول بودم که نمی‌توانستم در آغوش بگیرم. ذهنم را به روی دنیای وسیعی از دانش که در برابر من قرار دارد باز کن. گوش هایم را به فریاد کسانی که به شدت به کمک من نیاز دارند باز کن.

خدایا مرا پر از رحم کن بگذارید این تردیدهایم را به کارهای خیر و نیکوکاری تبدیل کنم. ترس هایم را آرام کن خدا به من یادآوری کن که حیاتی هستم، نیاز دارم، اهمیت دارم، دوست دارم.

به من بیاموز تا این آزادی گرانبهایی را که به من عطا شده است در آغوش بگیرم. برای اولین بار پس از مدت ها می توانم انتخاب کنم که روزهایم را آنطور که می خواهم بگذرانم، هر آنچه را که می خواهم کشف کنم، به هر کجا که می خواهم سفر کنم.

خدایا کمکم کن عاقلانه زندگی کنم. مرا در مسیری به سوی معنا، به سوی رضایت، به سوی شادی، به سوی آرامش هدایت کن. با من بمون خدا به من بگو که تو نزدیکی آمین

تکیه بر خانواده و جامعه: یادگیری کمک گرفتن

وقتی جوان هستیم، به خودمان اعتماد می کنیم. اما با افزایش سن بدن ما به ما خیانت می کند. حافظه ما ما را مسخره می کند. پاهای ما از حمل ما خسته شده است. چشمانمان ما را فریب می دهد. گوش ما همکاری نخواهد کرد دست های ما از اطاعت ما سر باز می زند. شکممان طغیان می کند و نگاهمان ما را رها می کند. ما باید یاد بگیریم که چگونه به دیگران وابسته باشیم.

ما می توانیم به آن بخندیم، اما از درون می ترسیم. از احساس بی فایده بودن می ترسیم. نمی خواهیم سر بار فرزندانمان باشیم. ما سال ها از آنها مراقبت کرده ایم. اکنون ممکن است مجبور باشیم یاد بگیریم که اجازه دهیم آنها از ما مراقبت کنند.

دعایی برای قدرت رسیدن به کمک

من نمی خواهم سربار باشم، خدایا. من مطمئناً ترحم نمی خواهم. اما من دیگر نمی توانم همه این کارها را به تنهایی انجام دهم.

خدایا کمکم کن. به من بیاموز که از تکیه کردن به دیگران نترسم. به من نشان بده چگونه مهربانی را بپذیرم، چگونه کمک بخواهم. خدایا به من بیاموز که فرزندانم با وجود اینکه بزرگ شده اند هنوز مرا دوست دارند.

خدایا هنوز چیزهای زیادی برای ارائه دارم. به من کمک کن تا راه‌هایی را برای انتقال خردم، به اشتراک گذاشتن عشقم، کشف استعدادهایم، ارائه اطمینان و حمایتم بیابم.

بیشتر از همه، من به تو اعتماد دارم، خدا. جسم و روحم را در دستان تو می سپارم و دعا می کنم که با من باشی. آمین

دعای قوت برای فرزندی که باید از والدین پیری مراقبت کند

خدایا خیلی دردناک است که ببینم مادرم شروع به لنگیدن می کند. من همیشه روی او حساب کرده ام و حالا او باید روی من حساب کند. مادرم را دوست دارم؛ نمی‌توانم این‌طوری که نقش‌هایمان برعکس شده است، تحمل کنم. من نمی خواهم او را در ضعفش ببینم. می دانم که این برگشت برای او تحقیرآمیز است. او نمی خواهد احساس درماندگی یا وابستگی کند. اما او اکنون به من نیاز دارد.

خدایا کمکم کن تا به این موقعیت حساس برسم. به من نشان دهید که چگونه با احترام، مهربانی و عشق از مادرم مراقبت کنم. مرا سرشار از شفقت و صبر کن. مرا از خشم و کینه محافظت کن.

ترس هایم را آرام کن، خدایا به من قدرت بده. به من کمک کن تا وقتی بار سنگین است به دنبال تسکین و حمایت باشم.

خدایا بهش قدرت بده به او عزت، فضل و سلامتی عطا فرماید. آمین

[بیشتر بخوانید: زندگی شادتر]

منبع

Prayers for Anxiety, Healing, and Coping with Life’s Challenges

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *