
اگر یکی از عزیزان مبتلا به بیماری روانی یا اعتیاد از درمان امتناع می کند، دکتر خاویر آمادور، نویسنده کتاب “من بیمار نیستم، به کمک نیاز ندارم!” تکنیک های اثبات شده ای را ارائه می دهد تا به عزیزان شما کمک کند تا درمان مورد نیاز خود را بپذیرند. این مقاله به شما برای کمک به پذیرش درمان در فرد مبتلا به بیمار روانی کمک میکند.
ما تنها نیستیم
اگر در حال خواندن این مقاله هستید، احتمالاً به این دلیل است که شما یک مشکل جدی دارید. شما در تلاش هستید تا با فردی که اعتیاد یا بیماری روانی جدی مانند اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی دارد، تماس بگیرید. ولی او بیماری را «انکار» میکند و از درمان امتناع می نماید و بیماری عود میکند. یا اگر تحت درمان هستند، بارها و بارها درمان را ترک می کنند. شما راهبردهای مختلفی را امتحان کرده اید که جواب نداده اند و به دنبال اطلاعاتی در مورد اینکه چگونه می توانید به عزیزتان کمک کنید.
یک داستان
در طول چند سال اول اسکیزوفرنی برادرم هنری (قبل از اینکه به تحصیلات تکمیلی بروم تا روانشناس بالینی شوم)، اغلب فکر می کردم که او نابالغ و لجباز است. در پاسخ به سوالی درباره برنامههایش پس از ترخیص از یک بستری دیگر، او با تشریفات پاسخ داد: «تنها کاری که باید انجام دهم این است که کار پیدا کنم. من هیچ مشکلی ندارم.» پاسخ دیگر او این بود: “من قصد دارم ازدواج کنم.”
هر دو خواسته طبیعی و قابل درک بودند، اما با توجه به سابقه اخیر، شدت بیماری و امتناع او از پذیرش درمان، غیر واقعی بودند. شاید روزی او به خواستههایش پی میبرد، اما بسیار بعید بود. مگر اینکه به طور فعال در درمان توصیه شده توسط پزشکانش مشارکت کند.
صحبت کردن با هنری در مورد اینکه چرا او داروهایش را مصرف نمیکند بسیار آزاردهنده بود. من تجربه کمی در مورد بیماری داشتم. تنها دلیلی که میتوانستم برای امتناع قاطعانه او به آن فکر کنم این بود که او سرسخت، تدافعی است. تنها پس از شروع به کار در این زمینه، و ملاقات با افراد زیادی که بیماریهای روانی جدی داشتند، دیگر به چنین نظریههایی اعتماد نکردم. برای من هرگز منطقی نبود که ناآگاهی فراگیر و توضیحات عجیب و غریب ارائه شده توسط افرادی مانند برادرم را بتوان صرفاً به عنوان داشتن شخصیت نابالغ یا کمبود عشق توضیح داد.
اما شما مجبور نیستید حرف من را قبول کنید. بیایید برای پاسخ عینی تر به این سؤال که چه چیزی باعث بینش ضعیف و امتناع از پذیرش درمان می شود، به تحقیق نگاه کنیم.
بینش ضعیف و دلیل امتناع عزیز شما از درمان
من دو عامل اصلی بینش ضعیف در بیماران روانی جدی را در نظر گرفته ام. اولاً، این می تواند از حالت تدافعی نشات بگیرد. بالاخره، منطقی است که فردی که به شدت بیمار است، تمام پتانسیل ها و وعده های آینده را که توسط این بیماری گرفته شده است، انکار کند. با این حال، در حالی که همه گاه به گاه حالت تدافعی به خود می گیرند و برخی افراد بیشتر از دیگران مستعد انکار هستند، مطالعات نشان می دهد که حالت تدافعی «روزمره» مسئول نقص های فاحش در بینش نیست که در این بیماران بسیار رایج است.
دومین دلیل احتمالی این است که بینش ضعیف در مورد بیماری ناشی از همان اختلال عملکرد مغز است که مسئول سایر علائم این اختلال است.
هنگامی که بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی برای بررسی اینکه آیا عملکرد در آزمونهای نوروسایکولوژیک سطح بینش را نسبت به بیماری آنها پیشبینی میکند، مورد مطالعه قرار گرفتند، نتایج نشان داد که ارتباط قوی بین این دو وجود دارد. نکته قابل توجه این واقعیت است که این همبستگی مستقل از سایر عملکردهای شناختی از جمله ضریب هوشی بود. به عبارت دیگر، بینش ضعیف به جای یک مشکل عمومی تر در عملکرد فکری، به اختلال عملکرد لوب های پیشانی مغز مربوط می شود.
در مجموع، این نتایج به شدت از این ایده حمایت می کند که بینش ضعیف در مورد بیماری و در نتیجه امتناع از درمان ناشی از نقص ذهنی است تا انتخاب آگاهانه .
این یافته که بینش ضعیفتر به طور قابلتوجهی با اختلال عملکرد لوب فرونتال (و کاهش ماده خاکستری در لوبهای پیشانی) مرتبط است، بارها توسط گروههای تحقیقاتی مختلف تکرار شده است. تکرارهای مکرر توسط محققان مستقل در تحقیقات روانپزشکی به ندرت انجام می شود. بنابراین این واقعیت که محققان مختلف اساساً یک چیز را یافته اند نشان دهنده قدرت رابطه بین بینش و لوب های پیشانی مغز است.
تفاوت های آناتومیک مغز و بینش ضعیف
همچنین مجموعه ای از ادبیات در حال ظهور وجود دارد که بینش ضعیف در مورد اسکیزوفرنی و سایر بیماری های روان پریشی را با ناهنجاری های عملکردی و ساختاری در مغز، که معمولاً لوب های فرونتال را درگیر می کند، مرتبط می کند. مطالعات تفاوت هایی را در مغز بیماران اسکیزوفرنی که دارای بینش یا آگاهی نسبت به بیماری خود هستند، در مقایسه با بیمارانی که فاقد آن هستند، یافته اند.
سه مورد از این مطالعات شامل افراد مبتلا به اسکیزوفرنی بود که هرگز با دارو درمان نشده بودند، و این فرضیه را که این تفاوتهای مغزی ناشی از درمان است، نادیده گرفت.
تحقیقاتی که در بالا مورد بحث قرار گرفت و سایر مطالعات جدیدتر که بینش ضعیف را به ناهنجاری های ساختاری مغز مرتبط می کند، ما را تنها به یک نتیجه می رساند. در اکثر بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و اختلالات روان پریشی مرتبط، نقص در بینش و در نتیجه عدم پایبندی به درمان ناشی از نقص مغز است تا لجبازی یا انکار .
آنوزوگنوزیا چیست؟
Anosognosia وضعیتی است که در آن فرد یا از بیماری جدی روانی یا اعتیاد خود بی خبر است. یا اینکه قادر به درک دقیق وضعیت خود نیست. به عنوان مثال، برای افراد مبتلا به اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی، آنوزوگنوزیا دلیل اصلی امتناع آنها از پذیرش درمان است.
تلاش برای آموزش یک فرد مبتلا به آنوزوگنوزیا برای بیماری روانی خود مانند این است که به فرد مبتلا به روان پریشی بگوییم دست از توهم بردارید. آموزش و شواهدی که به بیمار ارائه می کنیم جواب نمیدهد. (خب، این کار باعث می شود که شخص عصبانی شود.)
به نظر می رسد که این تحقیق نشان می دهد که ایجاد یک رابطه اعتماد آمیز با ارتباطات محترمانه و بدون قضاوت مسیر درست است. این به افرادی کمک می کند که نمی دانند بیمار هستند، درمان را بپذیرند. این کمک کرد که این اتفاق با برادرم هنری و تعداد بیشماری دیگر بیفتد.
تغییر نحوه برخورد شما در مورد امتناع عزیزتان از پذیرش درمان
بر اساس تجربه من، تغییر یک رابطه خصمانه به یک اتحاد و مشارکت طولانی مدت در درمان، اغلب آسان است. این کار مستلزم تلاش متمرکز است، اما زمانی که درس های اصلی را یاد گرفتید انجام آن سخت نیست. سخت ترین قسمت این است که پیش فرض های خود را کنار بگذارید. همچنین به خاطر داشته باشید که هیچ مقداری از مشاجره قبلاً نظر محبوب شما را تغییر نداده است.
بهترین توصیه من به شما این است که از تلاش برای متقاعد کردن عزیزتان که بیمار است دست بردارید. وقتی ناتوانی خود را برای متقاعد کردن آنها بپذیرید، شروع به باز کردن درهایی خواهید کرد که حتی نمی دانستید وجود دارند. به یاد داشته باشید، اگر واقعاً موفق شده بودید که عزیزتان را متقاعد کنید که یک بیماری روانی دارد، این مقاله را نمیخوانید.
بنابراین، اولین گام این است که بحث را متوقف کنید. شروع به گوش دادن به صحبت های عزیزتان کنید. به گونه ای که او احساس کند به دیدگاه او – مانند ایده های توهم آلود آنها و این باور که بیمار نیستند – احترام گذاشته می شود.
اگر بتوانید از این طریق با عزیزانتان ارتباط برقرار کنید، به متحد شدن آنها و همکاری با یکدیگر برای یافتن دلایلی که ممکن است مجبور به پذیرش درمان شوند – حتی اگر بیمار نباشند – نزدیکتر شوید. شما مجبور نیستید با واقعیت آنها موافق باشید – “واقعی بودن” تجربه آنها – اما باید به آن گوش دهید و واقعاً به آن احترام بگذارید.
4 مرحله برای کمک به فرد مورد علاقه خود برای پذیرش درمان: روش (LEAP).
نتیجه تحقیقات من و همکاران در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، روش گوش دادن-همدلی-موافقت- شریک (LEAP) بود.
چه باور داشته باشید که فرد مورد علاقه شما به بیماری روانی یا اعتیاد آنوزوگنوزیا دارد یا نه، LEAP می تواند به شما کمک کند که محبوبتان درمان را بپذیرد.
کمک به پذیرش درمان. مرحله 1: گوش کنید
گوش دادن انعکاسی مهارتی است که باید پرورش داده شود – این برای اکثر مردم به طور طبیعی به وجود نمی آید. برای موفقیت، باید یاد بگیرید که واقعاً گوش دهید. نسبت به آنچه که محبوبتان احساس میکند، میخواهد و به آن اعتقاد دارد واکنش نشان ندهید. سپس، پس از اینکه فکر کردید آنچه را که به شما گفته می شود متوجه شده اید، باید به قول خودتان، درک خود را از آنچه به تازگی شنیده اید، به آنها فکر کنید.
ترفند این است که این کار را بدون اظهار نظر، مخالفت یا بحث انجام دهید. اگر موفق شوید، مقاومت فرد مورد علاقه شما برای صحبت با شما در مورد درمان کاهش می یابد.همچنین شما شروع به درک واضحی از تجربه آنها از بیماری و درمانی که نمی خواهند به دست خواهید آورد .
وقتی می دانید که عزیزتان چگونه ایده ابتلا به یک بیماری روانی، اعتیاد و/یا مصرف داروهای روانپزشکی را تجربه می کند، جای پایی خواهید داشت که می توانید از آن برای شروع حرکت به جلو استفاده کنید. اما شما همچنین باید بدانید که امیدها و انتظارات آنها برای آینده چیست، چه باور دارید که آنها واقع بینانه هستند یا نه .
اگر بتوانید درک درستی از این تجربیات، امیدها و انتظارات را بازتاب دهید، فرد مورد علاقه شما برای صحبت با شما بسیار بازتر خواهد بود. مهمتر از آن، آنها برای شنیدن آنچه شما برای گفتن دارید بسیار بازتر خواهند بود.
مرحله 2: همدلی کنید
دومین ابزار برای کمربند ابزار شما شامل یادگیری زمان و نحوه ابراز همدلی است. اگر برای هر تکنیک اخلاقی وجود داشت، روش همدلی چیزی شبیه به این بود: اگر میخواهید کسی به طور جدی دیدگاه شما را در نظر بگیرد، مطمئن باشید که احساس میکند شما بهطور جدی دیدگاه او را در نظر گرفتهاید. Quid pro quo . این بدان معناست که شما باید با تمام دلایلی که عزیزتان برای پذیرش درمان ندارد، حتی آنهایی که فکر می کنید “دیوانه” هستند، همدلی کنید.
[بخوانید: همدلی: چگونه احساسات دیگران را احساس کنیم و به آنها پاسخ دهیم]
شما به ویژه می خواهید با هر گونه احساسی که به هذیان مرتبط است (مانند ترس، عصبانیت یا حتی سرخوشی، اگر هذیان بزرگ است) همدلی کنید. اما نگران نباشید – همدلی با این که یک توهم خاص چه احساسی را در فرد ایجاد می کند ، با قبول این باور که درست است- یکسان نیست . این ممکن است یک نکته جزئی به نظر برسد. اما، همانطور که خواهید دید، نوع درست همدلی تفاوت فوقالعادهای در میزان پذیرایی فرد مورد علاقهتان نسبت به نگرانیها و نظرات شما ایجاد میکند.
مرحله 3: موافقت کنید
نقاط مشترک را پیدا کنید و آن را به اشتراک بگذارید. دانستن اینکه آنچه برای عزیزتان میخواهید چیزی است که او برای خودش نمیخواهد، میتواند به نظر برسد که هیچ نقطه مشترکی وجود ندارد. شما می خواهید آنها بپذیرند که بیمار هستند و درمان را بپذیرند. آنها فکر نمی کنند که مریض هستند، پس چرا در دنیا باید درمان بیماری را که ندارند بپذیرند؟
برای جلوگیری از به بن بست رسیدن، باید بیشتر به دنبال نقاط مشترک و انگیزه دیگری برای تغییر باشید. زمینه مشترک همیشه وجود دارد، حتی بین شدیدترین مواضع متضاد. یکی از زمینههایی که هر دوی شما تقریباً میتوانید با آن موافق باشید، این است که میخواهید رابطه عاری از تعارض باشد. و همچنین میخواهید که رابطه بهتر باشد.
در اینجا تاکید بر این است که بپذیرید که عزیز شما انتخاب شخصی و مسئولیت تصمیماتی که در مورد زندگی خود می گیرد دارد. وقتی از ابزار توافق استفاده میکنید ، به یک ناظر بیطرف تبدیل میشوید و به موارد مختلفی که موافق هستید اشاره میکنید.
در صورت دعوت، می توانید به پیامدهای مثبت و منفی تصمیماتی که عزیزتان گرفته است نیز اشاره کنید. این بدان معناست که از گفتن جملاتی مانند «ببینید، اگر داروهایتان را مصرف میکردید، در بیمارستان بستری نمیشوید» خودداری کنید. یا، “اگر شیدا نبودی، در مشکلی که در آن هستی قرار نمی گرفتی.”
تمرکز شما روی انجام مشاهدات با هم است – شناسایی حقایقی که در نهایت می توانید بر روی آنها توافق کنید.
مرحله 4: شریک
اگر از گوش دادن انعکاسی و همدلی استراتژیک استفاده کردهاید، فرد مورد علاقهتان احساس میکند که شما یک متحد هستید تا یک دشمن. لذا دریافت پاسخ به چنین سؤالاتی بسیار آسانتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. وقتی فعلاً دستور کار خود را کنار بگذارید ، می توانید نقاط مشترک زیادی پیدا کنید. به عنوان مثال، اگر پاسخ به این سوال که بعد از قطع دارو چه اتفاقی افتاد این بود: “من انرژی بیشتری داشتم، اما نمی توانستم بخوابم و می ترسیدم”، می توانید با این مشاهدات موافق باشید بدون اینکه آن را به داشتن یک بیماری روانی مرتبط کنید. .
در این مرحله از فرآیند، شما برخی از انگیزههایی را که عزیزتان برای پذیرش درمان دارد، خواهید دانست (مانند «بهتر بخوابید»، «کمتر احساس ترس کنید»، «کار پیدا کنید»، «بیرون از بیمارستان بمانید،» خانواده ام را از مزاحمت من بازداريد، و غيره). اینها ممکن است دلایلی باشند که ربطی به این باور ندارند که آنها یک بیماری روانی دارند.
شما میدانید که اهداف کوتاهمدت و بلندمدت عزیزتان چیست زیرا با هم در مورد آنها صحبت کردهاید. و با این دانش، اکنون می توانید این ایده را ارائه دهید که دارو ممکن است به آنها برای رسیدن به اهدافشان کمک کند . من نمی توانم به اندازه کافی بر این موضوع تأکید کنم— پیشنهادات شما نباید ربطی به این تصور داشته باشد که عزیزتان بیماری روانی دارد.
روابط محترمانه و بدون قضاوت منجر به پذیرش درمان می شود
در نهایت، هر زمان که زمینه های توافق را پیدا کردید و با هم در مورد آنها صحبت کردید، رابطه را تقویت می کنید. تحقیقات نشان می دهد که وقتی در مورد چیزهایی صحبت می کنید که با آنها موافق هستید، معمولاً به شیوه ای محترمانه و بدون قضاوت صحبت می کنید. و وقتی با کسی رابطه ای دارید که با احترام متقابل و عدم قضاوت مشخص می شود، معلوم می شود که این یکی از بهترین پیش بینی ها برای پذیرش درمان و ماندن طولانی مدت با آن است.
به عبارت دیگر، روابط محترمانه و بدون قضاوت منجر به پذیرش درمان می شود. خلاصه همه اینها: ما با قدرت استدلال خود (در مورد اینکه چرا فرد بیمار است و نیاز به درمان دارد) پیروز نمی شویم، بلکه با قدرت رابطه خود پیروز می شویم.